نظام هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي شيعه


 

نويسنده: دکتر مجيد معارف استاد دانشگاه تهران




 

در آستانه غيبت تا پايان قرن پنجم(1-2)(1)

چکيده
 

از اقدامات مؤثر امامان شيعه برنامه ريزي مناسب براي خود کفا کردن شيعيان از طريق سازماندهي هاي علمي، اجتماعي و سياسي بوده است، تا شيعيان با سلامت وارد دوران غيبت شده، به حيات فکري و اجتماعي خود در مقابل مخالفان ادامه دهند. در اين راستا، نظام مرجعيت ديني موجب خود کفايي علمي شيعيان گرديد، نظام وکالت در تنظيم امور اجتماعي آنان کارساز شد، نظام وکالت به ساماندهي امور سياسي اجتماعي پرداخت و سرانجام نظام نقابت، هويت بخشي و تا حدودي استقلال سياسي را براي شيعيان به ارمغان آورد.

کليد واژه ها
 

عصر غيبت، مرجعيت ديني، وکالت، نيابت، نقابت، راويان فقيه، اصحاب اجماع.

مقدمه
 

ترديدي وجود نداشت که دوران حضور امامان معصوم(ع)در بين شيعيان روزي به پايان خواهد رسيد و آنان زندگي در شرايط غيبت را تجربه خواهند کرد؛ از اين رو امامان شيعه قبل از هر کس ديگر به فکر اداره شيعه در عصر غيبت بوده، تلاش کردند با ايجاد نظام هاي مناسب علمي، اجتماعي و ... و نيز تشکيلات فعال در اداره امور شيعيان، آنان را خودکفا کرده، خصوصاً براي رويارويي با شرايط غيبت آماده سازند. آشنايي با کارهاي امامان در اين جهات، راز و رمز ماندگاري شيعه را با وجود حملات مخالفان روشن ساخته، بيانگر وظايف آنان براي استمرار بخشيدن به اين بقا خواهد بود.
با تأمل در تاريخ سياسي- اجتماعي شيعه، خصوصاً در فاصله قرن هاي دوم تا پنجم هجري، نظام هاي متعددي در اداره امور شيعيان قابل شناسايي است که اين مقاله به بررسي چگونگي آنها مي پردازد.

1. نظام مرجعيت ديني
 

مرجعيت ديني، نخستين نظامي است که براي سر و سامان دادن به امور مذهبي شيعيان شکل گرفت. سابقه شکل گيري اين نظام به دوران امام صادقين(ع)باز مي گردد و هدف از ايجاد چنين نظامي، حل مشکلات شرعي شيعيان آن هم در مناطقي بود که به علت فشار سياسي خلفاي جور و يا دوري از شهر مدينه قادر به ارتباط سريع با امامان خود نبودند. در اين شرايط بود که امامان(ع)عده اي از اصحاب خود را به گونه اي تربيت کردند که آنان بتوانند مرجع بقيه شيعيان شده، هدايت مذهبي آنان را بر عهده گيرند. بدين وسيله نياز شيعيان در مراجعه به فقهاي عامه برطرف شد و ايشان توانستند از طريق مراجعه به نخبگان شيعه معضلات شرعي خود را حل کنند؛ افزون بر آن، اين مراجع مذهبي در شرايطي، جوابگوي مشکلات شرعي عامه و اصل سنت هم بگردند.
امام صادق(ع)مي فرمايد: آن گاه که خدمات پدر ارجمندش را باز گو مي کند،
.... شيعيان پيش از ابوجعفر مناسک حج و حلال و حرام خود را نمي دانستند، اما چون ابوجعفر (باقر) آمد، باب علم را براي آنان گشود و مناسک حج و حلال و حرام را براي آنان بيان فرمود؛ تا آنجا که مردمي که شيعه به آنان محتاج بودند ( يعني اهل سنت) خود محتاج شيعه گشتند... (کليني، 1363، ج2، ص 20).
شواهد تاريخي، حکايت از تلاش چشمگير امام باقر در تربيت فقهاي اوليه شيعه از جمله : زراره، محمد بن مسلم، ابوبصير، بريد بن معاويه، ابان بن تغلب و فضيل بن يسار دارد؛ ضمن آنکه اين تلاش علمي بعد از او توسط فرزندش امام صادق(ع)به کمال خود رسيد. امام صادق(ع)خود در حديثي مي فرمايد: « پدرم که به حال احتضار افتاد، به من گفت : « اي جعفر! وصيت من با تو آن است که در مورد اصحاب و شاگردانم نيک انديش باشي». من گفتم: قربانت شوم چنان در تربيت علمي آنان بکوشم که هيچ يک در هيچ شهري به فقه و دانش ديگران محتاج نباشند؛ گرچه يکه و تنها باشند» ( همان، ج 1، ص 306)؛ و مشخص است که امام صادق(ع)به عهد خود پايبند بوده، در نتيجه مساعي او و پدر بزرگوارش، ده ها فقيه، متکلم، مفسر، اديب و ... پرورش يافتند ( ر.ک به: معارف، 1374، ص 123) که هر کدام در منطقه اي پاسخگوي نيازهاي علمي شيعيان و جويندگان دانش شدند.
برخي از ياران صادقين(ع)مانند زراره، محمدبن مسلم، ابوبصير، بريد بن معاويه، فضيل بن يسار و معروف بن خرّ بوذ به اصحاب اجماع شهرت يافته اند (طوسي، 1404ق، ش 430). اين عنوان که در خصوص عده ديگري از اصحاب امام صادق(ع)و پس از آن عده اي از ياران مشترک امام هفتم و امام هشتم هم، به کار رفته است( همان، ش 705 و 1050) دقيقاً معرف مرجعيت علمي اين دسته از ياران ائمه در بين شيعيان بوده، به طوري که تشخيص اصحاب اجماع در صحت يا سقم يک حديث، براي ديگران معتبر و حتي نظر پاره اي از آنان مانند زراره و محمدبن مسلم براي بقيه اصحاب، حجت بوده است (براي آگاهي از تفصيل اين مسئله ر.ک به : خويي، 1409ق، ج1، ص 63/ بهبودي، 1362، ص 26/ سبحاني، 1366، ص 180/ معارف، 1374، ص 145).
براي درک بهتر مرجعيت ديني اصحاب ائمه - از دوره امام باقر(ع)به بعد - ذکر شواهدي ضروري است:
1-1. نجاشي و شيخ طوسي در شرح حال ابان بن تغلب آورده اند که امام باقر(ع)به او فرمود :«در مسجد بنشين و براي مردم فتوا بده؛ زيرا دوست دارم در شيعيان من امثال تو ديده شود»( نجاشي، 1411ق، ص 9/طوسي، [بي تا]، ص 17). ابان امتثال امر نموده، به اين کار پرداخت تا اينکه امام باقر(ع)از دنيا رفت و او با اجازه امام صادق (ع)به کار خود ادامه داد؛ اما در نوبتي به خدمت امام صادق (ع)رسيد و عرض کرد: « من در مسجد حضور دارم که عده اي [ از اهل سنت] به من مراجعه مي کنند و سوالات خود را در ميان مي گذارند؛ اگر از پاسخگويي عذرخواهي کنم، نمي پذيرند و ابا دارم که با روايات و آموخته هاي شما پاسخ دهم [ چاره چيست؟]امام فرمود: « اگر از معالم ديني آنان اطلاع داري، با همان پاسخ ده» (طوسي، 1404ق، ش602). گفتني است ابان حامل و حافظ سي هزار حديث از امام صادق (ع)بود و وقتي از دنيا رفت امام (ع)درباره او فرمود: « به خدا قسم که مرگ ابان دل مرا به درد آورد» (نجاشي، 1411ق، ص 10-13).
2-1. امام صادق (ع)ضمن حديثي، از چهار نفر از ياران خود به نام هاي زراره، محمدبن مسلم، ابوبصير مرادي و بريد بن معاويه نام مي برد و ضمن تمجيد فراوان از آنها يادآورمي شود آنان حاملان احاديث پدرش بوده اند که بدون آنها احدي قادر به شناخت مکتب و استنباط از دين نخواهد بود. در بين اين چهار نفر، نقش زراره و محمدبن مسلم از بقيه مهم تر بوده است (طوسي، 1404ق، ش 216، 217 و 219). از جمله امام صادق (ع)به فيض بن مختار دستور داد که هر گاه جوياي احاديث اهل بيت شدي، به زراره بن اعين مراجعه کن ( همان، ص 216).
3-1. عبدالله بن ابي يعفور- که خود از نمايندگان امام صادق (ع)در جمع آوري سوالات شرعي مردم بود و آنها را براي گرفتن پاسخ خدمت امام صادق (ع)مي آورد - در نوبتي به امام (ع)گفت :
براي من امکان ندارد در هر زمان شما را ملاقات کرده، از راه دور به خدمت شما نائل شوم؛ در صورتي که مردم به من مراجعه کرده، از مسائلي پرسش مي کنند که جوابي براي آنان ندارم». حضرت فرمود: « چه امري تو را از رجوع به محمد بن مسلم ثقفي باز مي دارد؟ او از پدرم مطالب زيادي شنيده و نزد او وجيه المنزله بود» ( طوسي، 1404ق، ش 273/ مجلسي، 1403ق، ج 46، ص 328). گفتني است محمد بن مسلم تصريح کرد: در هيچ مسئله اي دچار خلجان نشدم جز آنکه درباره آن از امام باقر (ع)سوال کردم تا اينکه سي هزار حديث فرا گرفتم (همان، ش 276).
4-1. از بررسي روايات کتاب ارث در فروع کافي به دست مي آيد که زراره نه تنها مرجع شيعيان، بلکه مرجع رجوع فقهاي اصحاب ائمه بوده است. يکي از اين فقها عمر بن اذنيه است. او کتاب « مواريث» خود را به تمامي بر زراره عرضه داشت و در نقل روايات آن از زراره اجازه گرفت. خود او گويد:
به زراره گفتم: مردم در باب ارث روايات مختلفي از امام باقر و امام صادق (ع)! نقل مي کنند که من همه را بر تو عرضه مي دارم، پس هر کدام که باطل است، تو بگو که باطل است و هر کدام که حق است، تو بگو که حق است و ديگر آن را روايت مکن و ساکت باش و ... . ( براي مطالعه تفصيل مطلب ر.ک به : کليني، 1363، ج 7، صص 91،95، 96 و 98).
در عظمت مقام زراره همين بس که وقتي ابن ابي عمير- که خود از اصحاب اجماع بود- به جميل بن دراج - که وي نيز از اصحاب اجماع طبقه دوم است- گفت :
چقدر محضر و مجلس تو سودمند است! جميل بن دراج پاسخ داد: به خدا قسم ما درباره زراره بن اعين جز در حد شاگردي در مقابل معلم خود نبوديم( طوسي، 1404ق، ش 213).
5-1. يکي از مراجع مذهبي شيعيان در بصره، فضيل بن يسار بوده است؛ کسي که در شرايطي (مثل شرايط تقيه که امام (ع)معذور از بيان نظر اصلي خويش بود) امام صادق (ع)فتواي او را بر فتواي خود ترجيح داده است، به اين صورت که : علي بن سعيد بصري گويد: « به امام صادق (ع)عرضه داشتم:« اتفاق مي افتد که من به محله بني عدي وارد مي شوم. در اين محله همه افراد اعم از مؤذن، امام جماعت و همه اهل مسجد از پيروان عثمان بوده، از شما و شيعيان شما برائت مي جويند. حکم شما در مورد نمازگزاران با آنان چه مي باشد؟» امام فرمود: « با آنان نماز بگزار، اما به آنچه مي گويم توجه کن! چون به بصره رسيدي و فضيل بن يسار از تو سوال کرد و او را از فتواي من با خبر ساختي، فتواي من را وا بگذار و به فتواي فضيل عمل کن.» علي بن سعيد گويد: « چون به بصره وارد شدم، فضيل را از ماجرا با خبر ساختم. فضيل گفت: او آگاه به گفته خود مي باشد. اما من از او و پدرش شنيدم که هر دو گفتند: « اقتدا به نماز ناصب و معاند مکن و اگر مجبور به جماعت با آنان شدي، تو حمد و سوره را خود بخوان؛ انگار که انفرادي نماز مي گزاري». علي بن سعيد گويد: « از آن به بعد قول امام صادق (ع)را کنار گذاشته، به فتواي فضيل بن يسار عمل کردم» ( شيخ طوسي، 1346، ج3، ص 27).
6-1. از مراجع مهم مذهبي شيعه در عصر امام رضا (ع)يونس بن عبدالرحمن بود که در خطه بغداد پاسخگوي سوالات شرعي مردم بود. امام رضا(ع)شخصاً به اصحاب خود سفارش مي کرد که در تحصيل علم و گرفتن فتوا به او مراجعه کنند. کشي در رجال خود، از قول حسن بن علي بن يقطين و عبدالعزيز بن مهتدي- که خود از وکلاي امام رضا (ع)بودند - به تفکيک آورده است که آنها به امام رضا (ع)عرضه داشتند: «براي ما مقدور نيست که در هر فرصتي به خدمت شما نائل گرديم، پس معالم ديني خود را از چه کسي فرا گيريم؟ امام رضا(ع)فرمود: « از يونس بن عبدالرحمن».نجاشي پس از ذکر اين ماجرا مي گويد: « اين منزلت بسيار بزرگي است» ( همان، ش 1208/طوسي، 1404ق، ش 910، 935و 938). گفتني است يونس بن عبدالرحمن موفق شد از روايات اهل بيت کتاب بزرگي با عنوان الجامع الکبير في الفقه تنظيم کند؛ چنان که در ازاي تصنيف کتاب يوم و ليله خود، از دعاي ويژه امام حسن عسکري (ع)برخوردار شد (نجاشي، 1411ق، ش 1208)؛ ضمناً امام رضا (ع)زکريا بن آدم قمي را مرجع مذهبي شيعيان ناحيه قم تعيين فرمودند و به شيعيان دستور دادند براي حل مشکلات مذهبي خود به او مراجعه کنند ( طوسي، 1404ق، ش 1112).

2. نظام وکالت
 

نظام ديگري که در دوران ائمه پي ريزي شد، نظام وکالت بود. از زمان امام صادق (ع)در پي افزايش فشارهاي سياسي بني عباس عليه امامان و نيز به دليل پراکندگي شيعيان در مناطق مختلف، امامان مذهب، وکلايي براي هر يک از شهرها و مناطق شيعه نشين انتخاب کردند و آنها را به مردم آن سامان معرفي کردند. اين وکلا ضرورتاً از چهره هاي شاخص علمي و مراجع فقهي، کلامي نبوده اند که مسئول پاسخگويي به سوالات شرعي و اعتقادي باشند، بلکه در درجه نخست از معتمدان محلي به شمار مي رفتند و افراد سرشناس منطقه خود بودند که گاه نيز در بين آنان شخصيت هاي علمي مشاهده مي شدند .
از تأمل در رواياتي که در خصوص شخصيت و عملکرد وکلاي ائمه در دست است، مشخص مي شود که آنان دو وظيفه به شرح زير داشته اند: الف) جمع آوري سوالات شيعيان و تحويل آنها به ائمه، دريافت پاسخ از ائمه و رساندن اين پاسخ ها به مردم؛ ب) جمع آوري وجوهات شيعيان - از خمس و نذورات - و تحويل آن به امامان (ع)و يا هزينه کردن آن وجوه با اذن امامان (ع).
مراجعه به کتاب هاي رجالي، خصوصاً دو کتاب اختيار الرجال طوسي و رجال نجاشي، اطلاعات مفيدي درباره نام و نشان وکلاي ائمه - از زمان امام صادق (ع)به بعد - و نيز عملکردهاي آنان و نيز ميزان خدمت يا احياناً خيانت هاي برخي از وکلا به دست مي دهد؛ براي مثال در ميان ياران صادقين!مي توان از عبدالله بن ابي يعفور، عبدالملک بن اعين، عبدالله بن مسکان، ابراهيم بن ميمون، عمر بن محمد بن يزيد، خيثمه و حتي ابوالخطاب- که بعدها به صف غلات پيوست -(بهبودي، 1362، ص 17) به عنوان وکلايي نام برد که از طريق نامه با امامان در ارتباط بودند، و به طوري که گذشت، خود نيز حامل نامه هاي شيعيان به امامان و متقابلاً ارائه پاسخ هاي امامان به شيعيان بودند.
نجاشي درباره عمر بن محمدبن يزيد مي نويسد: «وي مکنّي به ابوالاسود (فروشنده قماش شاپوري بود) آزاد شده ثقيف است. او از راويان موثق و جليل القدر کوفه و يکي از کساني بود که هر ساله بر امامان وارد مي شد. وي از امام صادق و امام کاظم! روايت نقل کرده است» (همان، ش 751).
از زمان امام موسي بن جعفر (ع)نظام وکالت در بين شيعه از وسعت و گسترش بيشتري برخوردار شد و وکلا از اختيارات فزون تري در جمع آوري اموال و پاسخگويي به مسائل کلامي و فقهي، و تثبيت امامت امام بعدي در منطقه خود برخوردار شدند و اگر کساني از آنها گاه و بي گاه منحرف شده و مورد تکذيل امام وقت قرار مي گرفتند، کسان ديگري جايگزين آنها مي شدند؛ لذا نظام وکالت در تثبيت موقعيت سياسي و فرهنگي شيعه اماميه، نقش اساسي داشت( جعفريان، 1371، ج2، ص 154 با اندکي تلخيص).
به نوشته دکتر جاسم حسين آنچه از اخبار تاريخي به دست مي آيد، اينکه: مناطق مورد نظر براي تعيين وکلا به چهار قسمت تقسيم مي شده است: « نخست، ناحيه بغداد، مدائن، سواد و کوفه؛ ناحيه دوم، شامل بصره و اهواز؛ ناحيه سوم، قم و همدان؛ و ناحيه چهارم، حجاز، يمن و مصر» (همان، به نقل از: جاسم حسين در کتاب تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم).
نکته مهمي که در اينجا قابل ذکر است، آنکه: از دوره امام کاظم (ع)به بعد، نوع جديدي از حديث در روايات ائمه پا به عرصه وجود گذاشت که در دوره هاي قبل کمتر به ظهور رسيد، و آن موضوع « مسائل» و «مکتوبات حديثي» بود. مقصود از «مسائل» سؤالاتي است که شيعيان در مقام انجام تکاليف ديني با آن برخورد کرده، از طريق مکاتبه و غالباً به واسطه وکلا به خدمت امامان ارسال کرده، پاسخ دريافت مي کردند و مقصود از مکتوبات يا مکاتبات، نامه ها و دستورالعمل هايي است که امامان براي راهنمايي و ساماندهي امور شيعيان صادر مي کردند و نوعاً از طريق وکلاي خود براي مناطق گوناگون ارسال مي کردند. اصطلاحات «مسائل»و «رسائل الائمه» که گونه هايي از تأليفات حديثي علماي شيعه است، ناظر به مجموعه هايي است که حاوي پاسخ هاي امامان به سوالات شرعي شيعيان و يا نامه هاي امامان مذهب(ع)بوده است»(براي مطالعه تفصيل اين مطلب، ر.ک به : معارف، 1374، صص 339 و 343).
گفته شد که گاه برخي از وکلاي امامان دچار انحرافاتي شده، از اين جهت وکالت آنان خلع مي شد و مورد تکذيب قرار مي گرفتند؛ مگر آنکه توبه کرده، تابع نظام حق شوند. مشهورترين حادثه اي که در اين خصوص در حافظه تاريخ باقي مانده است، انحراف تني چند از وکلاي امام کاظم (ع)است که پس از وفات آن سرور، با طمع در اموالي که در اختيار داشتند، به انکار امامت امام رضا (ع)پرداختند و از تسليم آن اموال به آن حضرت خودداري کردند. آنان بدين وسيله در امامت موسي بن جعفر (ع)توقف کرده، فرقه «واقفه» يا «واقفيه» را پايه گذاري کردند. شيخ طوسي با ذکر سند به نقل از يونس بن عبدالرحمن مي نويسد: « امام موسي بن جعفر (ع)از دنيا رفت؛ در شرايطي که اموال فراواني نزد کارگزاران او باقي مانده بود و همين موضوع سبب توقف در امامت آن حضرت و نيز انکار شهادت او گرديد؛ از جمله نزد زياد بن مروان قندي هفت هزار دينار و نزد علي بن ابي حمزه سي هزار دينار بود» (طوسي، 1411 ق، 64/همان، 1404ق، ش 888/همان، ج2، ص 755). عثمان بن عيسي رواسي از جمله وکلايي است که با در اختيار داشتن اموالي به واقفيه گراييد و مورد خشم امام رضا (ع)قرار گرفت، اما بعد از مدتي توبه کرد و آن اموال را به خدمت حضرت ارسال نمود (همان، ش 1117).
اما آن دسته از وکلاي امام کاظم (ع)که در انحراف خود باقي ماندند، مورد شديدترين لعنت هاي امام رضا (ع) قرار گرفته، حکم آنان، حکم زنادقه اعلام گرديد (همان، ش 861)؛
در عين حال بايد تصريح کرد: اکثر وکلاي امامان، اشخاص صالح و موثقي بودند که گاه با سختي و دشواري به خدمت امامان مي رسيدند و رنج هاي زيادي برخود هموار مي کردند(3)؛ از جمله علي بن جعفر وکيل، از وکلاي امام هادي (ع)بود که از قريه « همينيا» از قراي بغداد بود. درباره وي به متوکل گزارش هايي دادند، که به دنبال آن، وي را دستگير و زنداني کردند. او مدت طولاني اي در زندان بود و زماني که آزاد شد، به دستور امام هادي (ع)راهي مکه شد و در آنجا سکنا گزيد ( طوسي، 1404 ق، ش 1129).
از وکلاي ديگر امام هادي (ع)که با کمال امانتداري به وظايف خود پرداخت و به همين سبب مورد تمجيد امام (ع)قرار گرفت، ابراهيم بن محمد همداني است که امام (ع)ضمن نامه اي به او نوشت:
قد وصل الحساب تقبل الله منک و رضي عنهم و جعلهم معنا في الدنيا و الاخره و قد بعثت اليک من الدنا نير بکذا ... ( همان، ش 1136)؛ حساب [خمس] به من رسيد. خداوند از تو خشنود باشد و از آنان (شيعيان) خرسند گردد و آنان را همنشين ما در دنيا و آخرت قرار دهد. من قسمتي از مبالغ را براي صرف فلان کار براي تو باز فرستادم... .
اين نامه ضمناً ارتباط مالي اين وکيل را که از شيعيان خمس گرفته، نزد امام مي فرستاده است، نشان مي دهد (جعفريان، 1371، ج2، ص 155).
و نيز بايد از ابوعلي بن راشد ياد کنيم که به فرمان امام هادي (ع)جانشين علي بن حسين بن عبد ربه و ساير وکلاي امام (ع)در منطقه بغداد، مدائن و مناطق بين اين دو شهر شد و امام (ع)در نامه اي به شيعيان خود در اين مناطق، اطاعت از ابوعلي را اطاعت از خود و مخالفت در برابر او را مخالفت در مقابل خود اعلام فرمود (مجلسي، 1403 ق، ج50، ص 230. به نقل از: طوسي، اختيار الرجال).
به همين ترتيب، با توجه به سيره امام حسن عسکري (ع)در مي يابيم که در دوران امامت آن بزرگوار نيز نظام وکالت از فعاليت چشمگيري برخوردار بود و دليل آن، قطع نسبي ارتباط شيعيان با آن حضرت و نزديک شدن شرايط به دوره تولد امام عصر(ع)بوده است. يکي از وکلاي فعال امام عسکري (ع)در اين زمان، ابراهيم بن عبده بود که وکيل آن حضرت در منطقه نيشابور به شمار مي آمد و آن حضرت طي نامه مفصلي خطاب به اسحاق بن اسماعيل نيشابوري وي را معرفي کرده، دستور اطاعت از وکيل خود را صادر کرد. در قسمتي از نامه امام حسن عسکري (ع)آمده است : « ابراهيم بن عبده از طرف من تعيين شده است. تو اي اسحاق! فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستي، تا او به آنچه من در نامه به محمد بن موسي نيشابوري نوشته ام، عمل کند؛ همچنين براي خود و ساير کساني که در شهر تو زندگي مي کنند فرستاده هستي تا به محتواي آن نامه عمل کنيد. بر ابراهيم و تو اي اسحاق و تمام دوستان ما سلام خدا باد و هر کس از دوستان ما اين نامه را خواند و نيز کساني که در ناحيه شما هستند و دچار انحراف نيستند،
حقوق ما را به ابراهيم بدهند تا او را نيز به رازي بدهد. اي اسحاق اين دستور من است. نامه مرا همچنين بر بلالي رحمه الله و محمودي رحمه الله بخوان که آنان نيز مورد اطمينان هستند و ...» (طوسي، 1404ق، ش1088/مجلسي، 1403ق، ج50، ص 319).
همچنين مي توان از جعفر بن شريف جرجاني، ابراهيم بن مهزيار اهوازي، احمد بن اسحاق بن عبدالله اشعري و عثمان بن سعيد عمري- که بعدها از نائبان خاص گرديد- نام برد که از ديگر وکلاي امام حسن عسکري بودند و منشأ خدمات گوناگوني شدند. بدين سان دستگاه وکالت، نقش خود را در ايجاد پيوند بين امام (ع)و شيعيان برقرار کرده، به خصوص در دريافت وجوهات شرعي که سهمي در رسيدگي به شيعيان نيازمند داشت، از آن استفاده مي شد؛ چه اينکه در کتب شرح حال امامان (ع)بارها به اين نمونه کمک ها اشاره شده است؛ علاوه بر آن جلوگيري از نفوذ واقفه و غاليان در بين شيعه و ساير انحرافاتي که براي شيعيان پيش مي آمد، خصوصاً کساني که در سرزمين هاي دوردست بودند، روشنگري هاي مهمي به وسيله وکلا صورت مي گرفت و اين خود در حفظ اصالت شيعه نقش بسيار مهمي داشته است ( جعفريان، 1371، ج2، ص 99).

پي نوشت

1. وصول: 1387/9/23؛ تصويب : 1387/11/7.
2. گفتني است در معرفي نظام هاي موجود در اين مقاله، نقابت پس از قرن پنجم هم وجود داشته است. ابن طاووس در قرن هفتم در منطقه «سوراء» نقيب بوده و حتي در شرح حال وي آمده است که نقابت در فرزندان او نيز ادامه يافت (قمي، 1376ق، ج1، ص 335-337 و ج2، ص 404/ امين العاملي، 1426ق، ص 674: مبحث نقباء الشيعه)؛ همچنين مرجعيت علمي و نيز وکالت و نيابت (عامه) تا عصر ظهور در فقهاي جامع الشرايط جاري خواهد بود؛ اما اين مقاله پيدايش و فعاليت اين نظام ها را تنها تا قرن پنجم مورد بررسي قرار داده است.
3. شيخ طوسي در کتاب الغيبه وکلاي ائمه را به دو گروه « محمودان» و « مذمومان» تقسيم نموده، آنان را معرفي کرده است. وي در مقابل خيل انبوهي از وکلاي صالح و محمود از هفت نفر به عنوان وکلاي مذموم و ناصالح نام مي برد (همان، ص 351-353).
 

منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 24